اسم اعظم
اِسمِ اَعظَم یا اِسمُ اللّهِ الاَکبَر بزرگترین نام خداوند است که اسمی بالاتر از آن نیست. بنابر روایات، این نام وسیعترین محدوده اثر را در عالم هستی دارد و دسترسی به آن، منشأ اثرات بسیاری مانند استجابت دعا، برخورداری از علم غیب و تأثیرگذاری بر قوانین طبیعت است.
حقیقت و مصداق اسم اعظم روشن نیست؛ برخی آن را از جنس الفاظ و کلمات و برخی دیگر، آن را حقیقتی فراتر از حروف و کلمات دانستهاند. از روایات و اخبار تنها میتوان اطلاعات و تصور ناقصی از آن بهدست آورد. بنابر برخی روایات، هرکسی ظرفیت و تحمل اسم اعظم را ندارد و ائمه معصومین، برخی پیامبران و افراد دیگر مانند بلعم باعورا و غالب قطّان، از اجداد رسول خدا(ص)، آگاه به این اسم بودهاند. میزان بهرهمندی آنها از این اسم یکسان نبوده است. پیامبر اکرم و اهل بیت، بیشترین بهرهمندی را داشتهاند.
واژهشناسی
اسم در لغت از ریشه «سمو» بهمعنای بلندی یا از ریشه «وسم» به معنای علامت است. اعظم صیغه تفضیل بر وزن أفْعَل، و مقصود از اسم اعظم، بزرگترین اسم خداست. برخی اعظم را بهمعنای عظیم دانسته و گفتهاند همه اسمای الهی عظیم بوده و هیچ اسمی از اسم دیگر بزرگتر نیست.
اسم اعظم در قرآن و کتابهای حدیثی
اسم اعظم یکی از اسماء الحسنی خداوند است. تعبیر اسم اعظم در قرآن به کار نرفته، اما بر اساس احادیث و دعاها و نیایشهای منقول از اهل بیت(ع) آیات و اذکار متعددی مشتمل بر اسم اعظم دانسته شدهاند؛ مانند «بسم الله الرحمن الرحیم»، «الله لا إله إلّا هو الحی القیوم»، «وَإِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ...»، «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ ۗ»، «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ»، «اللّه لا إله إلاّ هو ربّ العرش العظیم»، «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»، «ذلکم اللّه ربّکم خلق کلّ شیء...»، ۶ آیه ابتدای سوره حدید و سه آیه آخر سوره حشر،«یا هو یا من لا هو إلاّ هو»، «... اللّه اللّه اللّه اللّه الذی لا إله إلاّ هو...»، «یا إلهنا و إله کلّ شیء إلهاً واحداً لا إله إلاّ أنت».
کفعمی در کتاب مصباح خود، اذکار و دعاهایی را مشتمل بر اسم اعظم میداند؛ مانند دعای جوشن کبیر، دعای مشلول، دعای مجیر، دعای صحیفه، «یا هو یا هو یا من لا یعلم ما هو إلّا هو»، «یا نور یا قدّوس یا حی یا قیوم یا حیا لایموت یا حیا حین لا حی یا حی لا إله إلاّ أنت أسئلک بلا إله إلاّ أنت» و «لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین».
در جوامع روایی شیعه و اهل سنت، ابوابی به این موضوع اختصاص یافته است.
حقیقت اسم اعظم
درباره حقیقت اسم اعظم دو نظر وجود دارد:
- برخی آن را از جنس حروف و الفاظ دانستهاند.
- بیشتر فیلسوفان و عارفان مسلمان، حقیقت اسم اعظم را فراتر از الفاظ و حروف، و آن را حقیقتی عینی و خارجی میدانند.
از جنس لفظ و کلام
تعداد قابل توجهی از مفسران، اسم اعظم را بر اساس ظاهر روایات، مرکب از حروف و الفاظ دانستهاند. صاحبان این دیدگاه چند دستهاند:
- برخی گفتهاند: اسم اعظم، اسمی معین نیست، بلکه هر اسمی را که بنده در حال استغراق در معرفت الهی و انقطاع فکر و عقل از غیر او بر زبان آورد، همان اسم اعظم است.
- برخی دیگر، آن را اسمی معین دانستهاند که میان آنان دو قول وجود دارد:
- اسم اعظم به هیچ وجه نزد آفریدگان معلوم نیست.
- اسم اعظم به گونهای معلوم است. این گروه در تعیین مصداق اسم اعظم، آراء مختلفی دارند:
- کلمه «اللّه»
- کلمه «هو»
- «اَلحَیُّ القَیّوم».
- «ذوالجَلالِ وَ الإکرام».
- «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ»
- حروف مقطعه و دیدگاههای نادر دیگر.
حقیقتی عینی و خارجی
نظر دوم درباره حقیقت اسم اعظم آن است که این اسم از سنخ الفاظ و حروف نیست، بلکه حقیقتی عینی و خارجی است. برخی گفتهاند: بحث حقیقت علّت و معلول و خواص آن، نظریه لفظی بودن اسم اعظم را ردّ میکند، زیرا اسم لفظی، از جهت خصوص لفظش مجموعهای از صداها است و از جهت معنای آن در ذهن، صورتی ذهنی، و محال است که با صدایی یا صورتی ذهنی، بتوان در هر چیزی و به هرگونه دلخواه تصرّف کرد و اگر اسمای الهی در عالم مؤثّر بوده و واسطههای نزول فیض از ذات الهی هستند، الفاظ یا معانی آنها چنین اثری ندارد، بلکه حقایق آنها منشأ چنین آثاری است.
- استدلال به روایات
کسانی که اسم اعظم را از سنخ الفاظ نمیدانند به روایاتی نیز استدلال کردهاند، چنان که از امام صادق(ع) نقل شده است: خدای متعال اسمی را آفرید که با حروف به صوت نمیآید و با الفاظ تکلّم نمیشود... و در روایات دیگری آمده است که اسم اعظم ۷۳ حرف دارد، برخی پیامبران تعدادی از حروف آن را و پیامبر اسلام(ص) ۷۲ حرف آن را میدانستند و یک حرف آن را خداوند در حجاب قرار داده یا آنکه برای خود برگزیده است. روشن است که مقصود از حروف در این روایات حروف معمول نیست، زیرا اگر اسم اعظم اسمی لفظی بود که با مجموع حروفش بر معنایی دلالت میکرد، دانستن برخی از آن حروف، هیچ سودی برای پیامبران نداشت و در حجاب بودن حرفی از حروف الفبا، نامعقول بود.
اسم اعظم نزد عارفان
اسم اعظم نزد عارفان، نخستین اسمی است که در مقام واحدیت ظهور مییابد و آن جامع جمیع اسما و صفات است و اسمای دیگر به وسیله آن ظهور مییابد. در ادبیات ایشان نیز «اسم اعظم» واژهای پر کاربرد است:
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش | فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم | |
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند | بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم | |
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی | چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم |
گنج خواهی؟ کنج عزلت کن مقام | واستتر واستخف، عن کل الانام | |
چون شب قدر از همه مستور شد | لاجرم، از پای تا سر نور شد | |
اسم اعظم، چون که کس نشناسدش | سروری بر کل اسما باشدش |
حاملان اسم اعظم
از آیات و روایات استفاده میشود که برخی از انسانها اسم اعظم را میدانستند؛ ولی مقدار بهرهمندی آنان از این اسم شریف یکسان نبوده و هرکس ظرفیت وجودی بیشتری داشت، مقدار بیشتری از اسم اعظم نزد او بود و به همان اندازه، قدرت بیشتری برای تصرّف در جهان در اختیار داشت. هر انسان کاملی چون مظهر اسم اعظم است، آن را میداند؛ ولی پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت ایشان بیشترین بهرهمندی را از اسم اعظم دارند و از ۷۳ حرف اسم اعظم، ۷۲ حرف نزد آنان وجود دارد.
در قرآن، داستان شخصی بیان شده که خداوند آیات خویش را به او داد؛ ولی وی خود را از آنها تهی ساخت طبق برخی روایات این شخص، بلعم بن باعورا مردی از بنی اسرائیل بود که اسم اعظم به او عطا شده بود و هرگاه با آن دعا میکرد دعایش مستجاب میشد؛ ولی بر اثر پیروی از فرعون و دشمنی با حضرت موسی(ع) اسم اعظم را از دست داد. البته برخی از مفسران همچون شیخ طوسی معتقدند بلعم تنها به کتاب خداوند علم داشته و از اسم اعظم اطلاعی نداشته است. در ماجرای احضار تخت بلقیس ملکه سبا نیز به آصف بن برخیا که درکنار سلمان پیامبر بوده و علم الکتاب(اسم اعظم ) می دانسته اشاره شده است.
در روایات به افراد دیگری نیز اشاره شده که اسم اعظم را میدانستند؛ مانند: نوح، ابراهیم، موسی، یعقوب، خضر، یوشع بن نون، سلمان فارسی و غالب قطّان یکی از اجداد رسول خدا(ص). به این مطلب نیز اشاره شده که هر فردی ظرفیت و تحمل دریافت اسم اعظم را ندارد.
آثار اسم اعظم
بر اساس روایات، عیسی(ع) بر اثر بهرهمندی از اسم اعظم میتوانست مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و شخص مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد، چنان که آصف بن برخیا با اسم اعظم، تخت بلقیس را از یمن به شام آورد. کسی که اسم اعظم را بداند دعایش مستجاب و هرچه از خدا بخواهد به او عطا میشود و از علم غیب بهاندازهای که خدا بخواهد آگاهی مییابد و دارای معجزه یا کرامت میشود و همه خیرات و برکات بر او فرود میآید.
چگونگی تأثیر این اسم
کسانی که اسم اعظم را از سنخ الفاظ میشمرند، در چگونگی تأثیر آن بر یک نظر نیستند، گرچه برخی از آنان این گونه آثار را آثار خود لفظ بدون هیچ قید و شرطی میدانند، برخی دیگر معتقدند: اگر اسم اعظم از مقوله وجنس لفظ باشد باید گفت اثر، از آنِ لفظ است به ضمیمه حالات و شرایطی در گوینده، از نظر تقوا و پاکی و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع امید از غیر او و توکل کامل بر ذات پاک او؛ امّا کسانی که اسم اعظم را از مقوله الفاظ نمیدانند میگویند:کسی که اسم اعظم را میداند مَظهَر این اسم شریف و خلیفه الهی است و خلیفه باید همه صفات مُستَخلف عنه(آن که خلیفه ازسوی او جانشین شده ) را دارا باشد، بنابراین، چنین شخصی همه صفات الهی، مانند علم و قدرت را دارد، گرچه وجود این صفات در خدای متعالی بالذّات و به نحو وجوب، و در خلیفه الهی بالغیر و به نحو امکان و به قدر ظرفیت وجودی او است.
پانویس
- ↑ المصباح، ص ۲۹۰، «سَما».
- ↑ . کلمه علیا، ص ۳۰؛ اسماءاللّه و صفاته، ص ۸۴.
- ↑ مجمع البحرین، ج ۶، ص ۱۱۸، «عظم»؛ التفسیر الکبیر، ج ۱، ص ۱۱۵؛ الکاشف، ج ۱، ص ۲۵؛ ج ۳، ص ۴۲۶.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۲۳۲۲۴.
- ↑ (بقره/۲۵۵؛ آل عمران/۲)
- ↑ (بقره/۱۶۳). کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۳۴؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج ۴، ص ۳۸؛ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۲۷.
- ↑ (نساء/۴،۸۷)
- ↑ (طه/۲۰،۸)
- ↑ (نمل/۲۷،۲۶)
- ↑ (تغابن/۶۴،۱۳)
- ↑ (غافر/۴۰،۶۲)
- ↑ . مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۹۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۳۲؛ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۳۰۲۳۱.
- ↑ . التوحید، ص ۸۹ ؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۶۰ ؛ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۳۲.
- ↑ . مکارم الاخلاق، ص۳۵۲؛ بحارالانوار، ج۹، ص۲۲۶، ۲۳۲.
- ↑ . مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۴۹.
- ↑ . المصباح، ص ۳۱۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۰، ص۲۲۹؛ مصباح کفعمی، ص۳۰۶.
- ↑ . شرح اسماءاللّه الحسنی، ص ۹۲؛ مصباح الشریعه، ص ۱۳۳.
- ↑ . شرح اسماء اللّه الحسنی، ص ۹۴.
- ↑ . جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۷۲؛ التفسیرالکبیر، ج ۱، ص ۱۱۵؛ الصافی، ج ۱، ص ۸۱.
- ↑ . شرح اسماء اللّه الحسنی، ص ۹۴.
- ↑ . همان، ص ۹۹؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۹۶؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج ۱، ص ۳۷.
- ↑ . شرح اسماء اللّه الحسنی، ص ۱۰۰؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۴۹؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج ۴، ص ۳۷.
- ↑ . بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۲۳-۲۲۴.
- ↑ . شرح اسماء اللّه الحسنی، ص ۱۰۰؛ جامع البیان، مج، ج ۱، ص ۱۳۰.
- ↑ . المیزان، ج ۸، ص ۳۵۵۳۵۶.
- ↑ . الکافی، ج ۱، ص ۱۱۲؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۶۳.
- ↑ . الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰؛ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۱۳۶۷.
- ↑ . المیزان، ج ۸، ص ۳۶۶.
- ↑ . رسائل توحیدی، ص ۷۵.
- ↑ . مصباح الهدایه، ص ۱۷؛ شرح مقدمه قیصری، ص ۶۴۶.
- ↑ حافظ شیرازی
- ↑ شیخ بهایی
- ↑ . تفسیر موضوعی، ج ۶، ص ۲۲۸۲۳۰.
- ↑ . الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰ ؛ المصباح، ص ۳۱۲ ؛ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۱۳۱۱۵.
- ↑ (اعراف/۷،۱۷۵)
- ↑ . مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۸؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۷۷.
- ↑ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص: ۳۲
- ↑ . الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰؛ المصباح، ص ۳۱۲.
- ↑ . بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۲۶.
- ↑ . همان، ص ۲۳۲.
- ↑ . همان، ص ۲۲۵.
- ↑ شیخ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۱۱.
- ↑ . همان، ص ۲۲۶.
- ↑ : «و اُبرِئُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ واُحی المَوتی بِاِذنِ اللّه» (آل عمران/۳،۴۹). الکافی، ج۱، ص ۲۳۰؛ بحارالانوار، ج ۴، ص۲۱۱؛ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۱۳۶۷.
- ↑ : «اَنا ءاتیکَ بِهِ قَبلَ اَن یرتَدَّ اِلَیکَ طَرفُکَ». (نمل/۲۷،۴۰). الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰؛ نورالثقلین، ج ۴، ص ۸۸۹۰.
- ↑ . کنزالعمال، ج ۱، ص۴۵۲۴۵۳؛ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۲۴۲۲۵.
- ↑ . الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰؛ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۱۳۶۷.
- ↑ . المیزان، ج ۸، ص ۳۵۴.
- ↑ . المیزان، ج ۸، ص ۳۵۴.
- ↑ . پیام قرآن، ج ۴، ص ۵۷۵۸.
- ↑ مانند: مانند دعای سِمات: «اللّهم إنّی أسئلک باسمک العظیم الأعظم...»، دعای شب مبعث: «و باسمک الأعظم الأعظم الأجلّ الأکرم...»، و دعای سحر: «اللّهم إنّی أسألک من اسمائک بأکبرها...»
- ↑ «هو» اسم خدای متعالی است؛ نه ضمیر، به همین جهت «یا هو» درست است.(شرح اسماء اللّه الحسنی، ص ۹۴) نزد عارفان «هو» به مقام «هویت مطلقه» من حیث هی هی اشاره دارد، بیآنکه متعین به تعین صفاتی یا متجلّی به تجلّیات اسمایی باشد و این اشاره، از غیر صاحب قلب تقی نقی احدی احمدی محمدی(صلی الله علیه وآله)ممکن نیست.(چهل حدیث، ص ۶۵۲) به عبارت دیگر، «هو» به مقامی اشاره دارد که اشاره و آمال عارفان از آن منقطع و از اسم و رسم مبرّا و از تجلّی و ظهور منزّه است.(همان، ص ۶۵۳)
- ↑ «الحی» یعنی درّاک فعّال(المصباح، ص۳۲۷؛ مجموعه مصنفات، ج۱، ص۴۵۷.)، بنابراین، دو صفت علم و قدرت، در صفت حیات نهفته است و همه کمالات دیگر نیز به این دو صفت باز میگردد، پس نام شریف «الحی» همه کمالات الهی را دربردارد، به همین جهت، عارفان آن را امام ائمّه سبعه (حی، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلّم) گفتهاند(هزار و یک نکته، ص ۲۴۴.)؛ یعنی ۶ اسم دیگر بر «الحی» متوقّف هستند.«القیوم»؛ یعنی آنچه قائم به ذات خود و برپادارنده غیر خود است(الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص ۱۸)، به گونهای که غنی بالذّات باشد و در ذات و کمالات خود نیازمند غیر نباشد؛ امّا هرچه غیر اوست، به او نیاز داشته باشد و به بیان دیگر، همه کمالاتِ موجوداتِ دیگر از او باشد.(همان، ج ۳، ص ۱۴۰) در خواصّ دو اسم «الحی» و «القیوم» از روایاتی استفاده میشود که ۱۹ مرتبه گفتن «الحی» بر مریض، به ویژه بیمار مبتلا به چشم درد، مفید است و فراوان گفتن «القیوم» سبب تصفیه و پاکی دل میشود و هرکس «الحی القیوم» را بسیار بگوید، به ویژه در آخر شب، آثار مادّی و معنوی فراوانی خواهد داشت.(المصباح، ص ۳۶۶) برخی گفتهاند:به تجربه ثابت شده که فراوان گفتن «یا حی یا قیوم یا من لا إله إلاّ أنت» باعث حیات عقل میشود.(منازل السائرین، ص ۷۳.) عده بسیاری از مفسّران، دو اسم«الحی» و «القیوم» را اسم اعظم یا قریب به آن دانسته و به شرح و تفسیر آن دو پرداختهاند.(مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۹۶؛ التفسیرالکبیر، ج ۱، ص ۱۱۵؛ نمونه، ج ۲، ص ۲۶۳-۲۶۴)
- ↑ «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» در روایات بسیاری اسم اعظم، یا نزدیکتر به اسم اعظم از سیاهی چشم به سفیدی آن دانسته شده است(بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۲۵.)، زیرا آن گونه که عارفان گفتهاند، برای ظهور و بروز اسما باید برای هویت غیبیه و ذات مقدّس، خلیفه الهیه غیبیهای باشد که عبارت از فیض اقدس است و نخستین مستفیض از فیض اقدس و نخستین تعین آن، اسم اعظم «اللّه» است و مظاهر نخست آن اسم، مقام رحمانیت و رحیمیت ذاتی است.(مصباح الهدایه، ص ۱۶۱۸؛ شرح مقدمه قیصری، ص ۶۹۱۶۹۲) گفته شده:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» از انسان به شرط عبودیت، همانند کلمه «کن» از خدای متعالی است(تحریر تمهید القواعد، ص ۱۵۲)؛ یعنی بسم اللّه... از چنین شخصی، همانند کن ایجادی، قدرت بر انجام هر چیزی را پدید میآورد.
- ↑ برخی اسم اعظم را از ۱۱ حرف «أهَمٌ، سَقَکٌ، حَلَعٌ، یصٌ» مرکّب و جامع عناصر چهارگانه (آتش، خاک، هوا و آب) دانستهاند.(فی ملکوت اللّه، ص ۳۷.) سعید بن جبیر آن را اسمی دانسته که از ترکیب حروف مقطعه به دست میآید و گفته است: اگر مردم میتوانستند حروف مقطعه را به درستی ترکیب کنند، اسم اعظم را به دست میآوردند.(مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۱۲.) برای دیدگاههای دیگر رجوع کنید به:
- ↑ توضیح آنکه ذات مقدّس حق، اعتبارات گوناگونی دارد: الف. اعتبار ذات من حیث هی. به حسب این اعتبار، ذات، مجهول مطلق شمرده میشود و هیچ اسم و رسمی برای آن نیست و دست آمال عارفان و آرزوی اصحاب قلوب و اولیا از آن کوتاه است(چهل حدیث، ص ۶۲۴)، چنان کهاندیشه هیچ حکیمی نیز به آن راه ندارد:«لا یدرکه بُعد اِلهمَم و لایناله غَوص الفِطَن».(نهج البلاغه، خطبه ۱) ب. اعتبار ذات به مقام تعین غیبی و عدم ظهور مطلق، که آن را مقام «احدیت» گویند. ج. اعتبار ذات به حسب مقام واحدیت و جمع اسما و صفات.(چهل حدیث، ص ۶۲۴) نخستین حقیقتی که در این مقام تعین مییابد، اسم اعظم یعنی «اللّه» است و از تجلّی آن جمیع اسمای دیگر ظاهر میشود(مصباح الهدایه، ص ۱۷۱۹، ۳۴؛ شرح مقدمه قیصری، ص ۶۴۶)، به همین دلیل اسم اعظم، بالذّات بر اسمای دیگر تقدّم داشته و به عالم قدس نزدیکتر است(شرح فصوص الحکم، ص ۱۱۷؛ شرح مقدمه قیصری، ص ۶۴۶؛ مصباح الهدایه، ص ۱۹). البتّه این امر بدان معنا نیست که دیگر اسمای الهی، جامع همه حقایق اسما نبوده و در ذات خود ناقصاند، بلکه همه اسمای الهی، جامع جمیع اسما، و مشتمل بر همه حقایق و کمالاتاند، زیرا همه اسما با ذات مقدّس و با یکدیگر متّحدند. فرق اسم اعظم با دیگر اسما این است که در اسمای دیگر، یکی از کمالات ظهور دارد و کمال دیگر باطن است؛ مثلا در اسمای جمال، جمال ظاهر و جلال باطن است و در اسمای جلال، جلال ظاهر و جمال باطن است؛ ولی اسم اعظم در حدّ اعتدال و استقامت است و هیچ یک از جمال و جلال در آن بر دیگری غلبه ندارد و هیچ یک از ظاهر و باطن بر دیگری حاکم نیست، پس اسم اعظم در عین بطون، ظاهر و در عین ظهور، باطن و درعین آخریت، اوّل و در عین اوّلیت، آخر است.(مصباح الهدایه، ص ۱۹۲۰؛ شرح مقدمه قیصری، ص ۶۹۳۶۹۴) ناگفته نماند که عارفان، اسمای الهی را به اسمای ذات، صفات و افعال تقسیم کرده و اسم اعظم را از اسمای ذات دانستهاند.(شرح فصوص الحکم، ص ۴۵)
- ↑ عمار ساباطی میگوید: به حضرت صادق علیهالسلام عرض کردم فدایت شوم مایلم بمن اسم اعظم را بیاموزی. فرمود تو طاقت آن را نداری. وقتی من زیاد اصرار کردم فرمود همان جا باش... حالم چنان دگرگون شد که نزدیک بود جان دهم... عرضکردم فدایت شوم کافی است دیگر نمیخواهم.بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۲۷، ص: ۲۷
منابع
- اسماء اللّه و صفاته فی معتقد اهل السنة و الجماعه
- الاشارات و التنبیهات
- انوار التنزیل و اسرارالتأویل، بیضاوی
- بحارالانوار
- البرهان فی تفسیرالقرآن
- پیام قرآن
- تحریر تمهید القواعد
- تفسیر الصافی
- تفسیر القرآن الکریم، صدرالمتألهین
- التفسیر الکاشف
- التفسیر الکبیر
- تفسیر المنار
- تفسیر موضوعی قرآن کریم
- تفسیر نمونه
- تفسیر نور الثقلین
- التوحید
- جامع البیان عن تأویلای القرآن
- الجامع لاحکام القرآن، قرطبی
- الرسائل التوحیدیه
- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم
- شرح چهل حدیث
- شرح دعای سحر
- شرح فصوص الحکم
- شرح مقدمه قیصری
- شرح منازل السائرین
- فی ملکوت اللّه مع اسماء اللّه
- الکافی
- کشف الاسرار و عدة الابرار
- کلمه علیا در توقیفیت اسماء
- کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال
- مجمع البحرین
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن
- مجموعه مصنفات
- مصباح الشریعه
- المصباح فی الادعیة و الصلوات و الزیارات
- المصباح المنیر
- مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه
- مکارم الاخلاق
- میزان الحکمه
- المیزان فی تفسیر القرآن
- نهج البلاغه
- هزار و یک نکته.
پیوند به بیرون